تمهیدات |
مطابقت تاریخى با عصر حاضر-قسمت دوم هرچند ما قصد نداریم که در همین نخستین مقاله بحث را به پایان ببریم و نتیجه حاصله را ارائه کنیم، امّا از این نظر که این مباحث ممکن است شبهات بلاجوابى را در «اذهان» باعث شوند، ضرورتاً جواب نهایى را اجمالاً در همین مبحث ذکر مىنمائیم: مجلس شوراى اسلامى از این سو از طریق قانون اساسى مقید به حدود شرع و متعهّد نسبت به اسلام مىباشد و از آن سو، از طریق «شوراى نگهبان» و نهایتاً «ولایت فقیه». و وجه تسمیه شوراى نگهبان نیز به اعتبار نگهبانىاش از «احکام فقهى اسلام» و جلوگیرىاش از «انحراف قوانین» است. تفصیل بحث در این موارد را به مباحث آینده وا مىگذاریم، با این امید که خداوند به برکت خونهاى پاکى که در جبهههاى دفاع از اسلام بر زمینهاى کربلایى غرب و جنوب و کردستان ریخته مىشود، توفیق ادامه این مباحث را به ما عنایت فرماید.
[ پنج شنبه 86/10/13 ] [ 11:30 عصر ] [ میثم ]
مطلب زیر قسمتی از مقاله شهید سید مرتضی آوینی است که در کتاب حکومت فرزانگان جمع آوری شده است؛ ان شاء الله که شهدا از ما راضی باشند مطابقت تاریخى با عصر حاضر- قسمت اول نظام جمهورى اسلامى ایران در طول قرنها که از بعثت خاتم الانبیا(ص) مىگذرد، تنها تجربهاى است که مىتواند ابعاد پنهان و ابهامآمیز حاکمیت سیاسى اسلام را روشن کند و عملاً اثبات کند که اسلام، برخلاف تبلیغات مسموم دشمن، نظام حکومتى مدوّن و مشخصى دارد که در عین تبعیت از حقّ، بر همه اعصار و زمانها و جوامع بشرى شمولیت و احاطه دارد. در جهان امروز متأسّفانه تعابیرى چون «آزادى عقیده»، «دموکراسى»، «رأى اکثریت بمثابه معیار مطلق حقّ» و غیره، از آنچنان تقدّسى برخوردار شدهاند که جاى انکار آنان و حتّى بحث در اطراف آنها موجود نیست. اکنون صرفنظر از جمهورى اسلامى ایران، همه دنیا مدّعى دموکراسى و «حکومت مردم بر مردم» هستند و نظامهاى حکومتى، کم و بیش نظامهایى است که وضع قوانین در آنها بوسیله «پارلمانها»یى که نمایندگان برگزیده مردم در آنها حضور دارند انجام مىشود و همینطور مناصب قضایى در اختیار انسانهایى است که امتیاز آنها نسبت به «مردم» دیگر، فقط و فقط به کثرتِ معلوماتشان در زمینه «حقوق مادّى بشر» برمىگردد و واضع این «حقوق بشر» نیز انسانهایى هستند که صرفاً بر طبق استنباطهاى عقل عملى خویش استخراج حکم مىکنند. و اصولاً مفهوم «جمهورى» بعنوان یک روش حکومتى همین است. این معنا در همه حکومتهاى معاصر کره زمین مشترک است و حتّى در سیستمهاى حکومتى کمونیستى و یا سوسیالیستى نیز همین وجه اشتراک قابل تشخیص است. و در وهله اول شاید اینچنین به نظر بیاید که در جمهورى اسلامى ایران نیز وضعیت حاکمیت سیاسى همانگونه است که در سایر حکومتهاى کره ارض... امّا آیا براستى حکومت جمهورى اسلامى نیز معیارهایى را که اجمالاً برشمردیم (در مورد «رأى اکثریت»، «دموکراسى»، «حکومت مردم»...) قبول دارد یا خیر؟ و اگر خیر، این الفاظ و نهادهاى معادل آنها چه مىگویند؟
[ چهارشنبه 86/10/12 ] [ 11:4 عصر ] [ میثم ]
دقایقی بیش به پایان پنجشنبه باقی نمانده؛ و باز هم امام (ره) و صدور انقلاب و این انقلابی که بی نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست. عید غدیر و شکرنعمتها؛ که اگر نعمت را نشناسی و شکر آن را به جا نیاوری «انّ عذابی لشدید» و چه عذابی از این دردناک تر که به حال خود رها شوی و از عنایات حضرتت (عج الله تعالی فرجه الشریف) بی نصیب مانی. و همین عدم شناخت است که چنین اوضاعی برایمان فراهم آورده و همه آن بدست توست. برخیز که سحر نزدیک است. یا علی (علیه السلام) [ جمعه 86/10/7 ] [ 7:42 عصر ] [ میثم ]
در همین اعمال بهره ای بود که دیگر مکان ها نبود. به همین راحتی گذشت و سریعتر از آن عمر آدمی است که می گذرد. و هر وقت که تو عکسی از بقیع، گنبد پیامبر و یا مسجد النبی را ببینی تنها آهی می کشی و حسرت زمان های از دست رفته را می خوری.
ای ذات احد خدای سرمد مددی ای بر تو سپاس و حمد بی حد مددی ماییم و امید رحمت از درگاهت الله به خاطر محمد مددی چون فاطمه(سلام الله علیها) نور سرمدی باید بود یا مثل حسین(علیه السلام) ایزدی باید بود یک روح بلند چون علی (علیه السلام) باید داشت در عشق خدا محمدی باید بود [ جمعه 86/9/30 ] [ 7:20 عصر ] [ میثم ]
ماه ذیحجه است و زمان اعمال حج دو نفر رفیق که برادر بودند و ...
و یک خاطره از حاج احمد متوسلیان «… شب سوم به چهارم خرداد سال 1361، از فرط خستگی و بیخوابی، چشمهایمان را به ضرب گذاشتن چوب کبریت لای پلکها باز نگه داشته بودیم. کل ایران جشن گرفته بودند و صدای تکبیر ملت، به شکرانه فتح خرمشهر، از رادیو و بلندگوهای سیار تبلیغات بلند بود. همانطور که داشتم تلوتلو خوران و خوابآلود، از کنار خاکریز جاده اصلی شلمچه میگذشتم، زیر نور منورها دیدم حاج احمد با چند نفر از بچه بسیجیهای واحد تبلیغات، که پرچم تیپمان را به دست داشتند، کنار خاکریز مشغول صحبت است. جلوتر رفتم. شنیدم یکی از بچهها به حاج احمد میگفت:حاج آقا! بیخوابی این چندین شب، امان ما را بریده. انشاءالله امشب با یک خواب ناز و پرملاط تلافی میکنیم. حاجی دستش را روی دوش او انداخت و او را با خودش از سینهکش خاکریز بالا برد، جایی را در روبروی ما، در آسمان سمت غرب نشان داد و گفت: ببینم بسیجی! میدانی آنجا کجاست؟ آن برادر کمی گیج شده بود گفت:نمیفهمم حاجآقا! حاج احمد گفت:یعنی چه مؤمن! نمیفهمم چیه؟! آنجا انتهای افق است. من و تو باید این پرچم خودمان را آنجا بزنیم. در انتهای افق… هر وقت آنجا رسیدی و پرچم خودت را کوبیدی، بعد برو بگیر بخواب ولی تا آن وقت، نه! خدا می داند سالها بعد از آن شب، هر بار این جمله حاج احمد به یادم میآمد. کلافه میشدم که آخر خدایا! افق که انتها ندارد! پس مقصود حاج احمد چه بوده؟… سالها از اسارت احمد در لبنان به دست عوامل مزدور اسراییل سپری شده. امام به شهدا پیوست… ما هم غرق شدیم توی امواج زندگی روزمره. تا این که… چند روزی بعد از خبر شروع جنگ در بوسنی، این تیتر درشت را توی روزنامهها، از قول خبرگزاریهای غربی خواندم: «در بوسنی جبهه بنیادگرایی اسلامی، زیر پرچم محمد (صَلَّیالله عَلَیه وَ اله وَ سَلَّم) تشکیل شده است.» تازه فهمیدم منظور حاج احمد از انتهای افق کجا بوده. هر چند، این هنوز از نتایج سحر است. آخر، افق که انتها ندارد!» [ شنبه 86/9/24 ] [ 10:36 عصر ] [ میثم ]
شیخ رجبعلی:تا خدا پرست نشوی به جایی نمی رسی ... در حدیث قدسی آمده:«ای فرزند آدم همه چیزها را برای تو خلق کردم و تو را برای خود آفریدم.» شیخ رجبعلی نکوگویان (خیاط) میگفت:« هر سوزنی که برای غیر خدا به پارچه فرو کنم به دستم فرو میرود» در جای دیگری میفرمود:همه چیز خوب است اما برای خدا و گاهی به چرخ خیاطی خود اشاره می کرد و میفرمود: این چرخ خیاطی را ببینید، همه قطعات ریز و درشتش مارک مخصوص کارخانه ای را دارد ...میخواهند بگویند کوچکترین پیچ این چرخ هم باید نشان کارخانه ما را داشته باشد. انسان مومن هم همه کارهای او باید نشان خدا داشته باشد. «باید از حالا اوسا (استاد) را عوض کنی؛ یعنی تاکنون هر کاری میکردی برای خودت میکردی، از این به بعد هر کاری میکنی برای خدا بکن و این نزدیکترین راه به خداست.» پای بر سر خود نه، یار در آغوش دار «کارها را بایستی برای او بکنی، آن هم با محبت او؛ یعنی او را دوست داشته باشی و اعمالت را به دوستی او انجام دهی. داشتن محبت به خدا، و انجام عمل برای خدا سر همه ترقیات معنوی بشر است، بنابراین تمام ترقیات بشر در مخالفت با نفس است. تا با نفس کشتی نگیری و زمینش نزنی ترقی نمیکنی» «به خدا توجه کنید و غیر خدا را در دل راه ندهید، چون دل آینه است و اگر یک لکه کوچک پیدا کند، زود نشان میدهد.»
[ سه شنبه 86/9/20 ] [ 10:42 عصر ] [ میثم ]
عملیات شهید «محمد عبدالامیر حمید» (شهید زنده)
عملیات صبحدم روز پنجشنبه 1374/4/15ه.ش (7صفر1416ه.ق، 6ژوئیه 1995م)، در سالروز ولادت حضرت امام موسى کاظمعلیه السلام ، گروهى از رزمندگان مقاومت اسلامى لبنان، در حالى که هر کدام مقدار زیادى مواد و تجهیزات انفجارى در کولهپُشتى خود حمل مىکردند، با گذر از خطوط امنیتى و مواضع و پایگاههاى ارتش اسرائیل و مزدوران ارتش جنوب لبنان (میلیشیاى لحد)، به عمق منطقهى اشغالى در نزدیکى «قلعه شقیف» وارد شدند. جادهى استراتژیک «دیِرمِیماس» براساس اطلاعات و شناسایىهاى انجام شده قبلى، بهترین نقطه براى عملیات شهادتطلبانه تشخیص داده شده بود. شانزده بمب قوى، با فاصلههایى حدود پنجاه متر، در سه نقطهى مختلفکار گذاشته شدند. بر روى بمبها که حاوى صدها ساچمهى فلزى به عنوان ترکش بودند، پوششى جهت اختفا کشیده شد تا نیروهایى که از آنجا مىگذرند، متوجه نشوند. جوانى حدود بیست ساله، پس از روبوسى و وداع با دیگر همرزمان، از گروه جدا شد و به میان درختچههاى بالاى تپه کنار جاده دوید و خود را آنجا پنهان کرد. جوان که مقدارى مواد منفجره به دور بدن خود بسته و چاشنى را آماده کرده بود، باید دستگاه انفجار چاشنى بمبهاى کار گذشته شده را در دست مىفشرد. دیگر نیروهاى مقاومت اسلامى، در بالاى ارتفاع مشرف بر جاده و محل عملیات، در حالى که از فاصلهاى دور ناظر صحنه بودند، یکدستگاه دوربین فیلمبردارى ویدئویى کار گذاشتند تا از آنچه اتفاق خواهد افتاد، تصویربردارى کنند. ساعاتى بعد، کاروانى نظامى متشکل از دو کامیون و یک جیپ، به منطقه نزدیک شد. جوان که به شدت انتظار آمدن قافله را مىکشید، با گذر اولین کامیون و موازى شدن آنها با محلهاى بمبگذارى شده، فریاد «یاحسینعلیه السلام» سرداد و چاشنىها را یکى پس از دیگرى فشرد. سه انفجار پیاپى، منطقه را به لرزه در آورد و انعکاس صداى آن در کوهها و درههاى اطراف، نیروهاى دشمن را که هراسان از ماشینها پیاده مىشدند، وحشتزده کرد. جهنمى از آتش و انفجار کامیونها را در بر گرفت. نیروهاى صهیونیست، دستپاچه و هراسان، به هر طرف پا به فرار گذاشتند؛ بدون اینکه تا دقایقى بتوانند عکسالعملى از خود نشان بدهند. اتومبیلها در جاى خود متوقف شدند. اجساد کشته شدگان و مجروحین در کامیونها باقیمانده بود. کماندوهاى وحشتزده، بىهدف، به هر سمتى تیراندازى مىکردند و دقایقى بعد از انفجار بود که جرأت کردند از جانپناه خارج شوند. ناگهان سه نارنجک دستى، یکى پس از دیگرى، میان نیروهاى صهیونیست پرتاب و منفجر شد که تلفاتى به بار آورد. نیروهاى اسرائیلى، به خیال اینکه مورد تهاجم گروهى عظیم از رزمندگان مقاومت اسلامى قرار گرفتهاند، گیج و مبهوت، فرار را بر ماندن ترجیح دادند. در آن میان، جوانى که لباس کماندویى سبز رنگ و جلیقه مملو از مواد منفجره بر تن داشت، از میان درختچهها خارج شد و در حالى که دستش را بر ماشه اسلحهى ام.16 خویش مىفشرد، به طرف کامیونها دوید. با وجود درگیرىهاى شدید و تیراندازى زیاد، ناگهان اسلحه جوان دچار نقص شد و گیر کرد، ولى او خونسرد و آرام، به رفع گیر اسلحه پرداخت و بدون اینکه با مقاومتى از سوى صهیونیستها روبهرو شود، دوباره به تیراندازى پرداخت و میان کامیونها که بر اثر انفجار متلاشى شده بودند، مىدوید و به دنبال سربازان دشمن مىگشت. در یک لحظه، چشم جوان به سربازى جوان افتاد که وحشت زده در برابر او ایستاده بود. آن چنان مات و مبهوت، بود که نتوانست از اسلحهى خود استفاده کند. جوان حزباللهى خندهاش گرفت و سرباز صهیونیست پا به فرار گذاشت و به میان تپهها دوید. جوان رزمنده با خونسردى خندید و خشاب اسلحهى خود را که تمام شده بود، عوض کرد. طرح عملیات این گونه بود که پس از آنکه نیروهاى کماندویى دشمن طبق روال همیشه، پس از حمله به گوشهاى پناه مىبرند، جوان رزمنده به میانشان بدود، خود را منفجر کرده و به این وسیله ضربهى نهایى را بر آنها وارد کند؛ ولى صهیونیستها از فرصت استفاده کرده و پا به فرار گذاشتند. اسرائیل که مدعى است پیشرفتهترین تکنولوژى نظامى را در نبرد بامقاومت اسلامى بهکار گرفته و جدیدترین و قوىترین سلاح و تجهیزات را در اختیار دارد، و از بهترین و آموزش دیدهترین کماندوهاى ویژه برخوردار است، با هجوم یک جوان بیست سالهى مسلمان، همهى ادعاهایش به پوچى گرائید و تمامى کماندوها صحنه را ترک کرده و گریختند. این درگیرى لحظه به لحظه توسط دوربین ثبت و ضبط مىشد. همرزمان شهید، از دور نظارهگر بودند، و هر لحظه منتظر آخرین انفجار و شهادت او.دقایقى گذشت، ولى از انفجار خبرى نشد. جوان رزمنده همچنان در میان اجساد کشتهها، و مجروحین و کامیونها مىگشت، ولى دیگر کسى را نیافت. همه گریخته بودند. خودش خندهاش گرفت. نمىدانست چه کند؛ مکثى کرد، یک بار دیگر با نگاه اطراف را وارسى کرد و چون جنبندهاى ندید، مسیرى را که از آنجا آمده بود، در پیش گرفت و به محل استقرار همرزمانش شتافت. یک ربع ساعت گذشت که جوان رزمنده به دوستانش پیوست. همه مبهوت ولى خوشحال، او را در آغوش کشیده و خوش آمد گفتند. جالب آن بود که ساعتى قبل با او وداع کردند؛ به این تصور که او در عملیات به شهادت خواهد رسید.
بازتاب دبیر کل حزباللَّه لبنان، حجتالاسلام والمسلمین سیدحسن نصراللَّه، در بارهى قهرمان این عملیات مىگوید: این جوان براى عملیات شهادتطلبانه عازم شده بود و مثل دیگر شهادتطلبان، وصیت نامهاش را در برابر دوربین فیلمبردارى خواند و حتى برایش برنامهى خداحافظى و مراسم وداع نیز برگزار شد. او واقعاً خودش را آماده کرده بود تا با انفجار خود، بر دشمن زبون ضربهى سختى وارد آورد. بعد از عملیات، هنگامى که نزد من آمد، با تعجب به او گفتم: تو که رفته بودى عملیات شهادتطلبانه انجام بدهى، خودت را منفجر کنى و شهید بشوى، پس چى شد که سالم برگشتى؟ او خندید و گفت: بله، من خودم را براى شهادت آماده کرده بودم؛ ولى پس از انفجار بمبها و تیراندازى، همهى اسرائیلىها فرار کردند و من هر چه منتظر ماندم، کسى را ندیدم که به طرفم تیراندازى کند و دیگر کسى را نیافتم که مرا شهید کند، خودم هم که نمىتوانستم بدون اینکه کسى وجود داشته باشد،بى دلیل خودم را منفجر کنم. دو روز بعد از عملیات، کانال تلویزیونى «المنار» وابسته به حزباللَّه لبنان، اقدام به پخش تصاویر مستند این عملیات کرد که فرماندهى نیروهاى اشغالگر اسرائیلى، هراسان و دستپاچه، به مدت یک ربع تا پایان پخش برنامه و گزارش عملیات، برق مناطق اشغالى را قطع کرد تابه خیال خود کسى از مردم آنجا نتواند از عملیات با خبر شود. چرا که این تصاویر نمایانگر پوشالى بودن قدرت صهیونیستها بود.
شخصیت شهید قهرمان این عملیات که همچنان جزو رزمندگان گمنام مقاومت اسلامى محسوب مىشد و نامى از او به میان نیامده است، شهید «محمد عبدالامیر حمید» (حمزه) متولد1352ه.ش)1974م) بود که چندى بعد در روز1376/12/3ه.ش (22 فوریه 1997م) در عملیاتى دیگر علیه نیروهاى اشغالگر، به شهادت رسید و پیکرش یک سال و نیم در دست رژیم اسرائیل ماند و سپس در بیروت دفن شد.
[ شنبه 86/9/17 ] [ 10:52 عصر ] [ میثم ]
ای دل اگر از آن چاه زنخدان بدر آیی هر جا که روی زود پشیمان بدر آیی هش دار که گر وسوسهی نفس کنی گوش آدم صفت از روضه رضوان به در آیی شاید که به آبی فلکت دست نگیرد گر تشنه لب از چشمه حیوان به در آیی جان می دهم از حسرت دیدار تو چون صبح باشد که چو خورشید درخشان بدر آیی چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت کز غنچه چو گل خرم و خندان بدر آیی در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد وقت است که همچون مه تابان به در آیی بر رهگذرت بسته ام از دیده دو صد جوی تا بو که تو چون سرو خرامان بدر آیی حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه روی باز آید و از کلبه احزان بدر آیی [ جمعه 86/9/16 ] [ 7:21 عصر ] [ میثم ]
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس چرا بایدت دیگری محتسب و مـن یـتـق الله یجعـل له و یرزقه من حیث لا یحتسب
[ شنبه 86/9/10 ] [ 10:27 عصر ] [ میثم ]
«عبرتها چه فراوانند و عبرت گیرندگان چه کم»
دیروز هنگام اذان مغرب خانه ها لرزید، زلزله ای در حدود 5-6 ثانیه.
یکی از گوشه حیات خلوت روح ما دائم صدا میزند بیا،نرو!که شیطان برای سوختن ،رفیق دوزخی میخواهد.
[ جمعه 86/9/9 ] [ 4:21 عصر ] [ میثم ]
|